و نیز... دل نوشته ای برای همه
| ||
|
[ سه شنبه 16 دی 1398برچسب:خرید شارژ, شارژ آنلاین, شارژ همراه اول, شارژ ایرانسل, ] [ 10:34 ] [ و نیز... ]
چقدر آرامشت خوب بود وقتی در حس سبز بودنمان غرق شده بودیم؛ و نیز با دستانت لمس ادراک آیینه آسان شده بود. کاش در ازدحامت می ماندم هنوز.
من ساده می گویم ساده هم می نویسم حرف هایم گاهی تا انتهای آیینه ها می پرند. اتاق من پر است از همیشه های نامفهوم و نیز بی جوابی های گلوگیر. من بوم نقاشی را می فهمم و شاید هم کوزت را. گاهی کوچ می کنم - شبها همیشه هنگامه رفتن بوده اند - پشت پلک ها خدا هم پیداست
و من آنجا آرام آرام خوابم می برد. ادامه مطلب گاهی وقتها زندگی کردن و زنده ماندن برایم دغدغه می شود. در زندگی دردهایی هست که نمیشود آنها را به کسی اظهار کرد... و سلامی نو به شما و اما احساسم به پاکی بهار و به سبزی چمن، فرا رسیدن سالی جدید را تبریکتان میگوید و از برایتان بارها آرزوی سرافرازی و نیک روزی دارد و همواره شادی را برایتان خواستار است. و بدانید که این سال پیش رو سالیست برای تحقق آنچه از خوبی و پیروزی در آگاه و ناخودآگاه ذهنتان بوده و هست. پس دوست من پیش به سوی آغازی جدید بر آغازهای نو دیگر. خدا یاورتان باد.... [ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:هفت سین, , ] [ 12:47 ] [ و نیز... ]
نمی دانم در ابعاد یک حرف ساده چرا چند نفری گم می شوند. و نیز حال و هوایم کم از کودک داناتر از بزرگ نیست. غمی از جنس هوای مه آلود و احساسی مثل هر بار مرا جلوی چشمان گذشته ام تکرار کرد. و تو ای نفسهایم صدای سکوتت چقدر بلند بر اوج فریادم بود. و کاش هوا همیشه خوب بود تا دلم برای نگاهم بسیار نمی سوخت. ... وکسی نیست حتی شبیهت انگار که خدا نه همزادی هم برایت نپنداشته است اما من اینجایم با حجمی ساده از بی نهایت بودن تو.
براي مادربزرگم كه نوازش دستانش برايم حس خوب نسيم بهار بود.مادري كه مهربان بود و هست مادري كه سرشار از حس توانستن بود .مادري كه بوي باران را زيباتر از زمين مي فهميد.مادري كه مرا دوست داشت و او بود كه مرا پروراند. خوبان من مادربزرگ نيازمند دعاي شماست تا باز هم دست نوازشش را بر صورت بي كسي ام حس كنم و باوركنم كه باز در كنار من است. مادر اي قصه گوي شبهاي كودكي ام و اي خورشيد چشمانم بدان كه تا آخرين لحظه هستم تو را دوست خواهم داشت و تا آن دم از حقارت توانايي محبتم در حق تو چون شمع مي سوزم. خوبان همیشه، به پیشنهاد و کمک یکی از دوستان خوبم سه تا شعر از شعرای معاصر حمید مصدق،فروغ فرخ زاد و جواد نوروزی رو براتون گذاشتم تا دانلود کنید. نکته قابل ذکر این فایل موضوعیت نزدیک سه تا شعر و قشنگی بیان اون هست. خوب خواهد بود اگر دانلود کنید. خلاصه ای از فایل: حمید مصدق: تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم. فرغ فرخ زاد: من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی. جواد نوروزی: دخترک خندید و پسرک ماتش برد، که به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیده. [ چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:حمید مصدق,فرغ فرخ زاد,جواد نوروزی,سیب,دانلود,دخترک,, ] [ 18:8 ] [ و نیز... ]
ای نگاهتان پربار گفته بودم که تمام سعی ام رو میکنم که شعر درخطر مفقودیم رو پیدا کنم اما چی بگم که طی یکسری اتفاقات دقیقا مرتبط به هم شعر من رفت تو سطل زباله ای که بالای ۵۰۰ کیلومتر بامن فاصله داره.باور کنید اگه ربط اون اتفاقات رو به هم پیدا نمی کردم می گفتم بدشانسی بوده یا در واقع از شانس بد من اینطور شده.آخه این اتفاقا باعث شده که نظرم راجع به شانس تغییر کنه. نهایتا: باید ازتون بخاطر قولی که دادم و نشد معذرت بخوام و در عوضش اگه این بار هم زیر قولم نزنم،قول میدم که یه شعر شاید تو همون مضمون بسراییییییییم. و از شما همدرخواست دارم نظرتون رو راجع به شانس بهم بگید یا به ایمیل یا به صورت کامنت. به قول خودم ازتون شدیدا مرسی ام دوستان. |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |