قالب پرشین بلاگ

و اینها آشتفته های ذهن من است از گذری بر کافکا(بداهه نویسی)

گرگور

من از تو زیاد نمیدانم

 شاید فصلی

اما کاش پیشت بودم

 برای اثبات بودنت

گرگور

 غذای گرته را رد نکن

به امید اثباتت

بخز و بخور.

من چند روز پیش بعد از سکوتی به واقع بلند شعری سرودم که تمام آنچه بودم و هستم رو در خودش داشت والبته متنی که صحبت از یک بحث با شما دوستان داشت.متاسفانه پس از یک سفر غیر مترقبه اونارو که فقط یک نسخه چرکنویس ازشون داشتم ،تو سفر جا گذاشتم و در هر حال نشد طبق پیش بینی قبلی الان مشغول تایپ اونا باشم

اما

اما تمام سعی ام رو میکنم که برگردن تا شما هم ببینید و من ازنظراتتون استفاده کنم.دوستان ناب من لطفا من رو از نظر یا انتقاد و البته حرفای دلتون بی نصیب نذارید.عضو خبرنامه هم بشید.

شدیدا مرسی

سلام خوبان همیشه،

آری اینبار با این فرمت بنده را میخوانید،از دریچه لوکس بلاگ..میدانم مهم نیست که از کجا ببینید و از کجا بنویسم ،مهم دیدار چشمان شما به دستان حقیر از نوشتن من است که گاهگاهی خطی از سر امید بر دفتر میراند .

امیدوارم نوشته هایم برایتان وقت گیر نباشد.من به وبلاگ قبلم دیگه کار آنچنانی ندارم ولی سعی میکنم زنده نگهش دارم و به زیادت از این دریچه در خدمت نگاه پربارتان قلم فرسایی میکنم....

خوش آمدید